بسمالله.
سلام!
+
مادرم باغبان خوبی است. خانهی ما همیشه پر از گلهای طبیعی است و اصلاً پروردن گلها برای مامان جزو واجبات است. گاهی آنقدر پیگیر بعضیشان میشود که انگار رسماً بچههاش هستند.
من اما هیچوقت نتوانستم با گلها ارتباط برقرار کنم. برخلاف مامان طبع پرورش گل هم ندارم و گلدانهایم حداکثر بعد از شش ماه خشک میشوند.
هیچوقت هم چندان وابستهشان نشدم و از رفتنشان غصهام نگرفته.
اما این روزها، گلدانی دارم که عجیب برایم دلبری میکند و هر روز یکی از گلهایش میشکفد برای من.
مگر میشود حواسش به دلِ من نباشد، خدای غنچههای گلدانِ روی طاقچه.؟
درباره این سایت