بسمالله.
سلام!
+
ناراحتام؟
بله.
چیزی میگویم؟
نه.
متاسفانه با بعضی آدمها به این نقطه رسیدهام و خودم هم ازش تعجب میکنم و ناراحتترم میکند اما راهِ دیگری برای گذراندنِ این برهه به ذهنم نمیرسد.
ناراحتام و دیگر زمان آن رسیده که بقیه بیایند و بپرسند چرا ناراحتام و آیا آنها درش نقش دارند.
ناراحتام و فکر میکنم دیگر نوبت دیگران است که شروع کنند.
ناراحتام و احساس میکنم هرچه برای خوب پیش رفتنِ اوضاع باید میکردم را کردهام و سهم من دیگر پرداخت شده.
و حالا خیلی وقت است که کسی حرفی نمیزند، کسی از ناراحتی و یاسم نمیپرسد، کسی دیالوگ را شروع نمیکند.
همیشه همان شکلی نمیشود که ما انتظارش را داریم.
شاید بهتر باشد بعضی تغییرات را رها کنم و بگذارمشان به حالِ خودشان؛ شاید یک روزی بالاخره خودشان درست شدند. شاید هم نه.
باید بنشینم برای آمدنِ کسی دعا کنم که اصلاحِ همه چیز ازش برمیآید.
پ.ن:
شاید هم باید راه بروم و دعا کنم.
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ
ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ
مصحف، سبا، ۴۶
درباره این سایت